گر نفس را شکستی دستت رسد به دستم
01 اسفند 1390 توسط بانوی طلبه
گفتم شبی به مهدی (عج )
بردی دلم زدستم
من منتظر براهت
شب تا سحر نشستم
گفتا چه کار بهتر ؟
از انتظار جانان ؟
من راه وصل خود را
بر روی تو نبستم
گفتم دلم ندارد
بی تو قرار و آرام !
من عقده ی دلم را
امشب دگر گسستم
گفتا حجاب وصلت
باشد هوای نفست
گر نفس را شکستی
دستت رسد به دستم
گفتم ببخش جرمم
ای رحمت الهی
شرمنده تو بودم
شرمنده تو هستم
گفتا هزار نوبت
از جرم تو گذشتم
اعمال تو ندیدم
چشمان خود ببستم
امــا نباش نومیـــد
از خانه امیدم
من کی دل محب شرمنده را شکستم ؟