تلنگر
به نام خالق منتظر
- سید جان سه تا سینی دیگه چایی بریز.
خدا خیرت بده معطل نکن که ملت منتظرن.
- رو چشم…
* * *
اون شب,از هر شب شلوغ تر بود,جای سوزن انداختن نبود.وقتایی که کار کمتر بود,میومدم توی مجلس تا به قدر جمله ای هم که شده ,استفاده ببرم.
* * *
-بیا سید, اینو یه حاج خانومی دم در داد,گفت بده آشپزخونه.
یه بسته ی روزنامه پیچ بود,بازش کردم.یه کاغذم همراهش بود:این استکان و نعلبکی ,تقدیم به عزاداران هیئت سیدالشهدا.فقط همین در توانم بود
التماس دعا…
اشکام کاغذ رو خیس کرده بود ,حالم دست خودم نبود,رفتم توی هیئت نشستم,چشمامو بستم و فقط گوش دادم ….
ای عزاداران,ای سینه زنهای ابا عبدالله,ای کسانی که این ر وزها دارید به قدر وسعتون, از جان و مالتون و…
مایه میگذارید, بدانید که(( فمن یعمل مثقال ذره خیر,یره))
پس هرکس به اندازه ی ذره ای کار نیک کرده باشد,آن را خواهد دید….
تلنگرها ,قصه نیستند,داستانند.داستان نشونه هایی که گاه و بی گاه به ما رسیدند و ما نتونستیم به سادگی از کنارشون عبور کنیم.